به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از جبار رحمانی در نقد کتاب «ساکن خیابان ایران: مسایل و چالشهای دینداری در جمهوری اسلامی» نوشته محسن حسام مظاهری است که در ادامه می خوانید؛
پرسش از انکه چگونه میتوان دیندارانه زیست، یک پرسش کلیدی برای همه مومنان و متدینان در طول تاریخ بوده است. اما در این میان، پرسش از اینکه زندگی دینی در ذیل حکومت های دینی چونه خواهند بود، پرسشی مبهم و معمولاً مطرح ناشده است. زیرا کلیشه رایج آنست که زندگی دینی در ذیل حکومت های دینی، گویی زیستن در بهشت در این دنیاست. تاریخ سیاسی ملتها (در معنای سنتی و مدرن آن) که معمولاً با تبعیض ها و سرکوبها و خشونت ها و بی عدالتی های گسترده در طی زمان همراه بوده، منجر به شکل گیری اتوپیاهایی شده که یکی از آنها، ایده آرمانی تشکیل حکومت دینی و زیستن در ذیل سایه حکومت روحانیون بوده است. این ایده بیانگر نوعی نارضایتی از برخی سختی های زندگی دینی ذیل حکومت های دینی است. به همین دلیل همیشه در جنبشهای مذهبی، یکی از ایده آلها، خلق فرصت تشکیل و استقرار حکومت دینی بوده است.
در طی تاریخی حکومت های بسیاری بوده اند که به نام دین و دینداران حکومت کرده اند، اما اینکه فرصتی پیش بیاید و روحانیون و علمای دین بر مسند حکومت باشند، چندان زیاد نیست. در حالتی که حاکم یا شاه، مجزا از روحانیون بوده، در نهایت همه بدی ها را به سادگی بر گردن حاکم جائر می انداختند و وضعیت نابسامان توجیه میشد. اما وقتی حکومت دینی که حاکمانش عالمان دینی هستند، باشد، این پرسش مغفول اهمیت بسیار پیدا میکند. مساله جامعه معاصر ایران بالاخص در چهار دهه اخیر، فرصتی طلایی است برای به محک گذاشتن این پرسش و ادعای دینداران که می توانند جامعه ای آرمانی در همین دنیا ایجاد کنند.
هرچند مباحث بسیاری در این حوزه مطرح شده است، که ذیل ایده سکولاریسم یا ذیل تارخ غرب مطرح بوده، ام در جهان اسلام و حکومت شیعی، چنین بحثی، جز در سایه مباحث نظری یا الهیاتی رواجی نداشته است. به همین دلیل در تاریخ شیعی، طرح این پرسش عموماً ذیل تجربه های عینی تاریخی، امکان طرح چندانی نداشته است و تشیع همیشه معتقد بوده که در تاریخش مورد ظلم و سرکوب قرار گرفته است. پرسش از اینکه حال که شیعیان بر مسند امور هستند و دولت و حکومت و همه نهادهای سیاسی و اقتصادی در اختیارشان است، دینداران و حیات دینی دچار چه سرنوشتی شده اند، امروزه امکان طرح شدن بر حسب تجربه عینی و ملموس ایران در چهار دهه اخیر را دارد.
این پرسش در منابع کمتری به گونه جامعه شناختی مطرح شده است. در زبان فارسی یکی از مهمترین منابع در این حوزه کتابی که اخیر توسط محسن حسام مظاهری تالیف و توسط نشر آرما منتشر شده است. کتابی کوچک، اما کلیدی و مهم. کتابی که از دو وجه اهمیت دارد: از وجه اول اینکه آن پرسش مغفول «تجربه زیسته دینداران از حکومت عالمان دینی چگونه است؟» را مطرح کرده و وجه دوم اهمیتش نیز انست که به این پرسش در حدخودش پاسخ داده است. عنوان استعاری کتاب، «ساکن خیابان ایران» به نوعی به طرزی استعاری کل ایده کتاب را در بردارد.
کتاب از یک مقدمه و ۱۲ مطلب که پیشتر در کانال تلگرامی آقای مظاهری منتشر شده اند، تشکیل شده است. هرچند کتاب سیر یکدستی را دنبال نمی کند، اما همه مطالب را می توان ذیل پرسش از چگونگی زندگی در حکومت عالمان دینی طبقه بندی کرد. ایده محوری کتاب آنست که زندگی در سایه حکومت عالمان دینی، لزومًا به معنای بهتر شدن زیست دینداران نیست، بلکه تجربه جمهوری اسلامی نشان داده که نه تنها فرصت های زیست دینی بهتر برای دینداران فراهم نشده، بلکه دچار تنگناها و مشقت های بیشتری میشوند و گویی سخت هایی مازاد بر آنچه که در حکومت غیردینی داشته اند، را باید تحمل کنند. کتاب با ایده شکاف میان آرمانگرایی و واقع گرایی در جمهوری اسلامی شروع می کند و بعد به تحلیلی نشانه شناختی از موضع جغرافیایی شمال ایران، به مثابه جغرافیای مقاومت در مقابل دین رسمی حاکم چه در دوره ورود اسلامی و بعدها در برابر اسلام سنی و در نهایت اسلام جمهوری اسلامی می پردازد و نشان میدهد که در این زمنیه این سرزمین محل گفتمان های انتقادی مقاومت در برابر نیروها و گفتمان های سیاسی و دینی حاکم در مرکز ایران بوده اند. اما ایده اصلی کتاب دقیقاً در بخش «تکثیر خیابان ایران: کلونی های دینداران در حکومت دینی» مطرح میشود.
مظاهری در این فصل به خوبی نشان میدهد که چگونه تنگ شدن عرصه بر دیندران در جمهوری اسلامی سبب شده آنها به کلونها و عرصه های خصوصی و محدود پناه ببرند. ونکته مهمتر اینکه این استراتژی را دینداران متصل به قدرت ابتدا با شهرک سازی های خصوصی شروع کردند و بعدها به رستوران ها و مدرسه ها و کافی شاپ ها و فروشگاه ها هم رسید. اما به نظر میرسد تجربه حکومت عالمان دینی، به تدریج عرصه را هم بر دینداران عادی و هم بر کارگزاران حکومت دینی تنگ کرده است. ناکارآمدی های حکومت دینی و نواقص آن در حکمرانی در نهایت به پای دینداران و دین نوشته شده و جامعه در واکنش به این مساله همه دینداران را متهم فرض کرده و وقتی دستش برای مواخذه حاکمان دینی نرسد، این دینداران در زیست عادی روزمره شان توسط جامعه مواخذه و گاه مجازات میشوند. کتاب در فصل های بعدی نشان میدهد که درک غلط دینداران از مقوله حکومت و افتادن در بازی فرمالیسم دینی چگونه مسیر پیش روی جکومت دینی را به تقابل های کلیدی با جامعه، با عالمان سنتی، با سایر گروه ها کشیده است.
کتاب با قلمی روان و تحلیل های شفاف بر حسب دیدگاه مولف، دشواری های زندگی دینداران در حکومت دینی را شرح داده است. اما نکته اصلی آنست که کتاب بیش از حد بر منطق دوتایی های متقابل استوار شده است. تقریباً همه فصول در عنوانشان هم دوتایی های متقابل هم را مطرح کرده است: شمال مردانه / شمال زنانه، دینداری مردانه / زنان حاشیه نشین، گشایش / تنگنا، تشیع مردمی، تشیع نخبگانی، شیعه / سنی، کشاکش قم / تهران و…. به نظر میرسد کتاب با همه نوآوری های نظری وتحلیلی ای که دارد و توانسته چشم مخاطب را بر جریانی عظیم در حیات فرهنگی این جامعه باز کند، بواسطه تاکید بیش از حد بر این منطق دوگانه، نوعی ساده سازی تقلیل گرایانه نیز از ماجرا داشته باشد. به همین دلیل کتاب هم به تعبیری در امتداد گفتمان جمهوری اسلامی نوشته شده اتس. گفتمانی که همیشه جهان را با همین دوگانه های ساده سازی کننده خودی / دیگری، دوست / دشمن ترسیم تعریف کرده است. دوگانه سازی هایی که در نهایت واقعیت را مخدوش و آشفته می کنند و میتوان ناکارآمدی های بسیاری را در نظام حکمرانی جمهوری اسلامی ذیل همین مساله دوگانه سازی هایش فهمید. دوگانه سازی هایی که موجبات اصلی ریزش های بسیاری در نیروهای طرفدار نظام شده است.
در ورای این دوگانه سازی ها، شاید بهتر می بود که نویسنده خلاق ما، نگاهی طیف گرایانه میداشت، تا بتواند جریان های نامریی که درکنار این دوگانه های رسمی و آشکار وجود داشتند، را ببیند. به عنوان مثال کتاب صحبتی از طیف های مختلف یا تنوعات درونی و تغییرات کلان و فرآیندی نیروهای هر دو طرف این دوگانه ها نکرده است. به نظر میرسد واقعیت پیچیده تر از آنست که همه چیز را در این دوگانه های تقلیل بدهیم. به عنوان مثال در نقدی که مولف بر هفته وحدت وارد کرده است، و آن را بی نتیجه دانسته و دلایل تاریخی متعددی هم بر ناکارآمدی آن آورده است، می توان گفت که هفته وحدت نه یک آرمانی غیر واقعی، بلکه امتداد استراتژی های درونزای این سیستم حکمرانی است، که میتوان آن نه ناکارآمد، بلکه بهانه ای برای تمامیت خواهی دینداران حاکم برای تسخیر همه فضاهای اجتماعی مهم دانست. وحدت شیعه / سنی، همانند وحدت حوزه دانشگاه، بخشی از بازی بزرگ تسخیر و به خدمت گرفتن نیروهای طرف مقابل برای تداوم قدرت و تولید مشروعیت و یارگیری از طرف مقابل است. هفته وحدت حوهز و دانشگاهففرصتی است برای تسخیر دانشگاه توسط طرف مقابل و تولید یا صدور نیروهای خودی به پایگاه طرف مقابل، که هفته وحدت شیعه و سنی هم همین است که نیروهای همسو با نظام در اهل سنت برجسته میشوند و آن نیروها هم از طریق نمایش این همسویی حداقل امتیازهای لازم را برای جماعت خودشان می گیرند. یک مبادله برد برد برای طرفین.
به نظر میرسد کتاب به طور ضمنی نشان میدهد که نیروی اصلاح گر اصلی حکومت دینی، نه در بیرون آن و توسط منابع بیرونی، بلکه در دقیقاً در داخل آن وتوسط خودش در حال تولید هستند. نیروهایی که طعم تلخ زیست صادقانه دینی در حکومت دینی را چشیده اند و گویی همانهای اولین منتقدان حکومت دینی خواهند شد. اما باز هم نمیت وان به این سادگی حکم داد. زیرا مساله اصلی را نمی توان به ذات حکومت دینی ارجاع داد، بلکه بیش از همه مساله در منطق استراتژیک این حکومت در حکمرانی خودش د ر تمام زوایا است. وقتی منطق گفتگویی با دیگری ها، و منطق پذیرش تکثر زیربنای سیاستگذاری ها نباشد، همه چیز در ذیل معیارهای تنگ و سخت و بسته خودی ها تعریف شود، در نهایت جامعه را به شکنندگی خاصی خواهند رسانید که میتوان تنش زا باشد، همچنان که در متن کتاب هم نشان داده که جامعه به سمتی می رود که دینداران و مردم عادی، در فضاهای مجازی به جای تعامل و گفتگوفبه تنش و جدال و تعارض کشیده شده اند. لذا مساله اصلی نه ذات حکومت دینی که البته خودش هم قابل بحث است) بلکه در استراتژی های حکمرانی است که مونولوگی، ایستا و بسته بوده و پیامدهای بسیاری را ایجاد شکافها و تعارضها داشته و دارد.
در نهایت کتاب که خودش مبتنی بر نقدی درونی و همدلانه با حیات دینی، در سایه حکومت عالمان دین است، توانسته با قلمی شیوا، بخشی از رنج های زندگی دینی ذیل سایه حکومت عالمان دینی را نشان دهد. کتاب بیش از آنکه بخواهد از مرزهای گفتمان جمهوری اسلامی فراتر برود، سعی کرده در همین گفتمان و از درون، تناقضها و تعارضهای آن را نشان بدهد. تعارضهایی که اگر نخواهند بدانها فکر کنند، می تواند نتایج و پیامدهای فاجعه باری را به بار آورد که مهمترین خسارت ها را به نهاد دین خواهند زد. هرچند کتاب بطور ضمنی این نوید را می دهد که دینداران درگیر در تگناهای زیست دینی در حکومت عالمان دینی، بهترین نیروهای بازندایشی انتقادی و اصلاحی در حکمرانی دینی هستند.
نظر شما